×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

حمایت اسرائیل از بهائیت و تقویت آن

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم
Untitled 3

روابط گروههاو رهبران بهائيت با دولت جديدالتاسيس اسرائيل يکي از خصوصيات ويژه اين تشکيلات و عوامل اختلاف و انشعاب رهبران آن را تشکيل مي دهد.

از حدود يکصدوشصت سال پيش که با ظهور ميرزا علي محمد باب، بابيگري در ايران آغاز شد و تا مدتها پس از آن که باب معدوم شد و گروههي دوگانه "ازلي" و " بهائي" در ايران تشکيل يافت، ايران مرکز اصلي و به اصطلاح کعبه آمال بهائيان بود. اما پس از تار و مار شدن بهائيان در ايران و تبعيد و فرار رهبران آن به بغداد و استانبول و سرانجام به جزيره قبرس( ميرزا يحيي صبح ازل) و گريختن پيروان ميرزاحسينعلي بها به عکا، اين کعبه آمال تغيير جهت داد. از آن پس حتي نام و عناوين رهبران بهائيت که تا امروز با ميرزا و سيد آغاز مي شد به "افندي" که عنوان عثماني بود تغيير شکل داد و مي توان گفت مرکز ثقل بهائيت بري هميشه از ايران بريده شد و به ماورا مرزهي آن کشيده و تا زماني که با مرگ چهارمين پيشوي بهائيان تشتت و تفرقه به حد نهائي خود نرسيده بود، ايران مرکزي فراموش شده، به شمار مي رفت.

 

Untitled 3

استقبال بهائيت از تشکيل دولت اسرائيل

روابط گروههاو رهبران بهائيت با دولت جديدالتاسيس اسرائيل يکي از خصوصيات ويژه اين تشکيلات و عوامل اختلاف و انشعاب رهبران آن را تشکيل مي دهد.

از حدود يکصدوشصت سال پيش که با ظهور ميرزا علي محمد باب، بابيگري در ايران آغاز شد و تا مدتها پس از آن که باب معدوم شد و گروههي دوگانه "ازلي" و " بهائي" در ايران تشکيل يافت، ايران مرکز اصلي و به اصطلاح کعبه آمال بهائيان بود. اما پس از تار و مار شدن بهائيان در ايران و تبعيد و فرار رهبران آن به بغداد و استانبول و سرانجام به جزيره قبرس( ميرزا يحيي صبح ازل) و گريختن پيروان ميرزاحسينعلي بها به عکا، اين کعبه آمال تغيير جهت داد. از آن پس حتي نام و عناوين رهبران بهائيت که تا امروز با ميرزا و سيد آغاز مي شد به "افندي" که عنوان عثماني بود تغيير شکل داد و مي توان گفت مرکز ثقل بهائيت بري هميشه از ايران بريده شد و به ماورا مرزهي آن کشيده و تا زماني که با مرگ چهارمين پيشوي بهائيان تشتت و تفرقه به حد نهائي خود نرسيده بود، ايران مرکزي فراموش شده، به شمار مي رفت.

 

 (شوقي افندي)

علل حمايت شوقي افندي از تشکيل رژيم صهيونيستي:

در دوران رهبري شوقي افندي که مصادف با تشکيل حکومت اسرائيل بود، بري اولين بار نام " ارض اقدس" و "مشرق الاذکار" اصلي را از زبان او مي شنويم. و اين شايد به چند دليل باشد:

1- بابيان و بهائيان به خاطر مخالفتهائي که در ايران با آن روبرو شده بودند و برخوردهي خونيني که با مسلمانان داشتند، با پيروان اين آئين بيش از گروهها و دسته هي ديگر کينه توزي مي کردند و هنوز هم مي کنند. بابيان و بهائيان توسل به زور را بري پذيرفتن آئين خويش منع کرده بودند، مگر در مورد مسلمانان که مال و جان و ناموس آنان را مباح اعلام کرده بودند و حتي آنان را شکنجه مي دادند و به شهادت مي رسانيدند.( گزارشات نماينده سياسي انگليس در ايران در زمان محمد علي شاه قاجار به وزير خارجه انگليس)

اين امر البته مي تواند به نوعي انتقامجوئي و کينه توزي توجيه شود.

2- پس از تشکيل حکومت اسرائيل، چهارمين پيشوي بهائيت درصدد بر آمد تا با استفاده از اختلافات ديرين مسلمانان و يهوديان، سرزمين اسرائيل را بعنوان مرکز اصلي و کعبه آمال بهائيان بپذيرد و دولت يهود را به صورت پناهگاه بلکه تکيه گاه جهاني اين فرقه درآورد.

 

علل حمايت اسرائيل از بهائيت و تقويت آن :

1-  يکي از مظاهر دشمني ديرين يهوديان نسبت به مسلمانان اين بود که هر نيروي ضد اسلامي را مورد حمايت قرار مي دادند، مخصوصا که سرزمين اسرائيل در محاصره کشورهي اسلامي قرار داشت( و هنوز هم دارد)، و شايد به همين سبب باشد که دولت اسرائيل يکي از اولين و موثرترين حکومتهايي بود که همراه با به رسميت شناختن مذاهب و اديان مختلف، مسلک بهائي را نيز به رسميت شناخت و جز مذاهب رسمي مملکت خود قرار داد.

2-   هيچ ترديدي جلب سرمايه داران بزرگ  که بهائيان و مخصوصا رهبران اين فرقه در راس آنها قرار داشتند و طبعا سرمايه هي خود را در اين سرزمين نوبنياد به کار مي انداختند، به سود حکومت جديد التاسيس اسرائيل بود. و چنين بود که اين دولت جديد به بهائيان بخوبي روي خوش نشان داد و آنان را به سوي خود و سرمايه گذاري در سرزمين خود جلب کرد.

3-   اگر مجموعه اين عوامل را به تدفين رهبران بهائي در اين سرزمين بيافزائيم- که خود مرکز مقدسي بري بهائيان مي شود و هرسال گروههي کثيري بهائي را با سرمايه هي کلان و مخارج گزاف به سوي اين سرزمين سرازير مي کند- به انگيزه تفاهم فوق العاده بهائيان و اسرائيليان بيشتر و بهتر واقف مي شويم.   

   

سند حمايت شوقي از تشکيل دولت اسرائيل:

تشکيل دولت اسرائيل نه تنها مورد تاييد کامل بهائيان واقع شد بلکه چنانکه گفتيم چهارمين پيشوي بهائي از تاسيس حکومت مذکور استقبال کرد، وي در تلگراف 9 ژانويه 1951 خود مي نويسد: " ... تحقيق به سنواتي که درباره تاسيس حکومت اسرائيل از فم مطهر شارع امرالهي و مرکز ميثاق ( مقصود عبدالبها) صادر و حاکي از پيدايش ملت مستقلي در عرض اقدس پس از مضي دوهزار سال مي باشد ...".

 شوقي رباني پس از اينکه تاسيس دولت اسرائيل را صحيح و پيش بيني شده مي داند، به شوري بين المللي بهائيان که خود به وجود آورده بود سه وظيفه مهم را توصيه مي کند:

 اولين وظيفه پس از تاسيس دولت اسرائيل، ايجاد حسن رابطه با آن دولت است : " ... اول آنکه با اوليا حکومت اسرائيل ايجاد روابط نمايد...". شوقي رباني ايجاد رابطه را با دولت اسرائيل با ايجاد تشکيلات آتيه بهائيت مرتبط دانسته مي نويسد : " ...

 ثالثا با اوليي کشوري در باب مسائل مربوطه به احوال شخصيه داخل مذاکره شود. و چون اين شوري که نخستين موسسه بين المللي و اکنون در حال جنين است توسعه يابد عهده دار وظائف ديگري خواهد شد، و به مرور ايام به عنوان محکمه رسمي بهائي شناخته شده سپس به هيئتي مبدل مي گردد که اعضايش از طريق انتخاب معين مي شوند...".

شوقي رباني بري اينکه محکمه رسمي بهائيت را مورد حمايت اسرائيل قرار دهد، شناخت و حقانيت دولت جديد التاسيس را اعلام کرده و ايجاد حسن رابطه را با اين دولت توصيه مي کند. وي همچنين طي نقشه ده ساله خود ضمن هدف بيست و چهارم، حمايت از دولت اسرائيل را بر همه دولتهي جهاني ترجيح داده و به بهائيان توصيه مي کند که در تاسيس شعب محافل روحاني و ملي بهائيان فقط : " ... اين گونه محافل را به وجود آوريد". و در تشريح همين هدف، وقتي به بهائيان ممالک ايران، عراق، انگلستان و آلمان، تشکيل شعب محافل روحاني و ملي را توصيه مي کند هيچگاه اشاره به رعايت قوانين و مقررات اين ممالک نمي نمايد.

 

به رسميت شناختن بهائيت توسط دادستان دولت اسرائيل :

در مقابل اين توصيه ها و به علت همکاري و شعفي که از تاسيس دولت اسرائيل در جهان بهائيت پيدا مي شود، پرفسور نرمان نيويچ دادستان اسبق حکومت فلسطيني که يکي از شخصيتهي سياسي و حقوقي دولت اسرائيل است و بهائيت را در رديف سه دين " يهودي- مسلمانان – مسيحي " به رسميت شناخته، چنين مي نويسد : " ... اکنون فلسطين را نبايد في الحقيقه منحصرا سرزمين سه ديانت محسوب داشت، بلکه بايد آن را مرکز و مقر چهار ديانت به شمار آورد، زيرا امر بهائي که مرکز آن حيفا و عکا است و اين دو مدينه زيارتگاه پيروان آن است به درجه ي از پيشرفت و تقدم نائل گشته که مقام ديانت جهاني و بين المللي را احراز نموده است. و همان طور که نفوذ اين آئين در سرزمين مذکور روز بروز رو به توسعه و انتشار است، در ايجاد حسن تفاهم و اتحاد بين المللي اديان مختلفه عالم نيز عامل بسيار موثري به شمار مي آيد...".( کتاب قرن بديع قسمت چهارم ص162 )

 

 

حميت عبدالبها از تسلط انگليس بر سرزمين فلسطين بري تحکيم موقعيت صهيونيسم

عبدالبها که انسان سپاسگذاري از اربابان خود مي باشد؟ محبتهي بيدريغ جرج پنجم پادشاه انگلستان را فراموش نکرده در جهت قدرداني از او برمي يد آنجا که مي گويد :                                 " اللهم يد الامبراطور الاعظم جرج الخامس عاهل انکلترا بتوفيقا تک الرحمانيه و ادم ظلها الضليل علي هذا الاقليم الجليل " ( مکاتيب جلد ۳ ص ۳۴۷ نوشته عبدالبها )  يعني خداوندا جرج پنجم پادشاه انگلستان را بتوفيقات رحماني خويش تييد کن و سيه اش را بر ين سرزمين (فلسطين) هميشگي و جاودانه دار... 

   جرج پنجم                   

 چه تکان دهنده است امام اول بهائيت آرزو مي کند که سرزمين فلسطين بدست يک عده استعمارگر و جنيتکار بيفتد !!  آخرين پرده ين صحنه درام و شگفت انگيز را مي توان در فوت عبدالبها ديد.                       

 دولت انگليس که يکي از بزرگترين دوستان وفادارش (عبدالبها) را از دست داده است اشک مي ريزد...و تلگرافي جهت همدردي به فلسطين مخابره مي نميد.                                  از زبان شوقي مي شنويم :                                               

« ... وزير مستعمرات حکومت اعلي حضرت پادشاه انگلستان "مستر وينسون چرچيل" به مجرد انتشار ين خبر پيامي به مندوب سامي فلسطين " سرهربرت ساموئل" صادر و از معظم له تقاضا نمود مراتب همدردي و تسليت حکومت اعلي حضرت پادشاه انگلستان را به جامعه بهائي ابلاغ نميد. مندوب سامي مصر و يکونت النبي نيز مراتب تعزيت و تسليت خويش را بوسيله مندوب سامي فلسطين ببازماندگان فقيد سر عبدالبها عباس افندي و جامعه بهائي تسليت صميمانه مرا بمناسبت فقدان قائد جليل القدرشان ابلاغ نمائيد...(قرن بديع نوشته شوقي افندي جلد ۳ ص ۳۲۱)

با ورق زدن صفحات تاريخ با استناد به کتب خود رهبران بهائيت به ارتباطات رهبرييت تشکيلات بهائيت با حکومت استعمارگر انگليس در آستانه تشکيل دولت يهودي اسرائيل در خاک فلسطين آشنا شديم. در پرده بعدي ين نميش تاريخي به ارتباطات عميقتر جانشين عبدالبها يعني شوقي افندي با رهبران رژيم تازه تاسيس يهودي اسرائيل در خاک اشغال شده فلسطين آشنا مي شويم.

 

سال 1917 ميلادي - حيفا ( در آستانه تشکيل نطفه ناپاک صهيونيسم با کمک انگليس )

جنگ جهاني اول رو به اتمام است، دولت عظيم عثماني سقوط کرده است و سيه هي استعمار بر تمامي کشورهي تجزيه شده که در پهنه امپراطوري عثمان

ي بودند، گسترده گشته، شهرهي گوناگون فلسطين يکي پس از ديگري، توسط سرداران انگليسي گشوده مي شود.

در ين ميان عباس افندي ملقب به " عبدالبهاء" فرزند بزرگتر جناب ميرزا حسينعلي نوري که ينک رهبري جامعه بهائيت را بر عهده دارد، با خانواده خويش در فلسطين بسر مي برد. گويا مأمورين جمال پاشا ( سردار عثماني ) بدنبال يشان هستند، تا او را به اتهام همکاري با نيروهي اشغالگر انگليس دستگير نميند. در هنگام محاصره شهر حيفا ناگهان تلگرافي از طرف " لرد بالفور" سردار انگليسي در فلسطين مخابره مي شود و در آن تأکيد مي گردد :

" به جميع قوي در حفظ و صيانت حضرت عبدالبهاء و عائله و دوستان آن حضرت بکوشد ..."( قرن بديع جلد3 ص297 نوشته شوقي افندي) 

(

طرح ين سؤال بي مورد نيست که رابطه عبدالبهاء با لرد بالفور چيست؟. و به چه جهت دولت انگلستان از بهائيت در فلسطين حميت مي کند؟ اصولاً حفظ جان عبدالبهاء بري انگليس چه نفعي مي تواند داشته باشد که به ين عجله دستوري جهت صيانت او صادر مي شود؟!!

شيد دنباله ماجرا بيشتر ما را به حقيقت نزديک گرداند، ... پس از آن ژنرال النبي تلگرافي به لندن مخابره مي نميد و تقاضا مي کند :

" صحت و سلامت جناب عبدالبهاء را به دنيا اعلام نميند، و نيز فرمانده جبهه حيفا را مأمور مي سازد که تصميمات لازم را جهت حفظ جان عبدالبهاء گرفته و از اجري نقشه جمال پاشا که طبق اخبار رسيده به انگلستان مي خواسته جناب يشان را دستگير کند جلوگيري نميد. ( قرن بديع جلد3 ص297 نوشته شوقي افندي)

عجب!!! پس معلوم مي شود که عبدالبهاء شخصيت مهمي بري کشور استعماري انگلستان مي باشد تا آنجا که تلگرافي ردوبدل شده و سلامتي يشان به دنيا اعلام مي گردد... کوتاه سخن ينکه در جنگ انگلستان و کشور عثماني دو نکته حائز اهميت است:

1- کشور عثماني بدنبال عبدالبهاء مي گردد تا او را دستگير نميد.

2- انگلستان کوشش مي کند که به عبدالبهاء صدمه ي وارد نييد.

با توجه به فرازهي فوق، يا نمي توان حدس زد که عبدالبهاء از جانب انگليس در فلسطين ماموريتي داشته است؟

جالبتر و عجيب تر ينجاست که پس از جريان جنگ، انگليس در جهت قدرداني از جناب عبدالبهاء طي مراسمي لقب " سر" " sir " و نشان " نيت هود " " knighthood " که بزرگترين نشان خدمتگزاري به انگليس است به يشان اهداء مي نميد. ( قرن بديع جلد3 ص299 نوشته شوقي افندي)

چگونه مي توان باور داشت يک رهبر مذهبي که ادعا دارد در جهت آزادي فکر و انديشه گام بر مي دارد و رسالتي بري توده انسانها دارد از يک کشور استعماري مثل انگلستان که با جنيات خويش در هند و آفريقا خون ميليونها انسان را مکيده، نشان خدمتگزاري  دريافت کند؟!!

خوب است به آنان که فرياد بر مي دارند " بهائيت " راه گشي ظلمات زندگي انسانهاست و از حقوق مظلومين دفاع مي کند و مي گويند بيائيد در ين راه با ما همگام شويد، گفته شود که ما از چه کسي پيروي نمائيم ؟ از عبدالبهاء!! از آنکس که در جهت منافع انگليس تلاش    مي کرد. از او که جزو خدمتگزاران صديق پادشاه انگلستان بود!!!....

 

تشکيل کشور اسرائيل

روز سوم ژوئن سال ۱۹۲۲- م ( برابر سيزدهم خرداد ۱۳۰۱ شمسي ) " مستر وينستون چرچيل " يادداشتي مبني بر ين که دولت انگلستان درصدد است يک کانون ملي يهود در فلسطين بنا  نميد را انتشار داد. ين امر همانگونه که سازمانهي يهود و طرفداران آن را خرسند نمود و آنان از چنين پيشنهادي استقبال کردند مسلمانان در کشورهي عربي نسبت به آن سخت معترض شدند.

  اين جريان به سازمانها و جناحهي سياسي مختلف در سطح جهاني کشانده شد بدين معني که يک طرف فشارهي دولت و دولتمردان تحت نفوذ آمريکا که اهرمهي سياسي و اقتصادي را در آن کشور در دست داشتند و از طرف ديگر نگراني و رنجش اعرابي که بري آمريکا رنجششان به حساب مي آمد صفي به وجود آورد تا جائي که پي سازمان ملل را به ميان کشيد و قضيه به آنجا ارجاع گرديد. روز دوم آوريل سال ۱۹۴۷ - م ( برابر با سيزدهم فروردين ۱۳۲۶ شمسي ) جلسه عمومي سازمان ملل در مورد ين موضوع به بحث نشست و تا مدتي نسبت به آن مهم به تصميم گيري و تبادل نظر پرداخت. سرانجام روز پانزدهم ماه مه آن سال ( ۲۵ ارديبهشت ماه ۱۳۲۶ ) بنا شد کميته ي تحت عنوان " کميته مخصوص رسيدگي به مسئله فلسطين " تشکيل شود. يازده کشور به رياست نمينده کشور سوئد از فلسطين بازديد کردند و گزارش خود را تقديم کميته سازمان ملل نمودند.

در آن مقطع ارزيابي ها مورد سنجش قرار مي گرفت و ماهيت افراد گروهها و دول مختلف در ين راستا در نشان دادن هويتشان در ارزش گيريهي بعدي ملاک بود بنابرين موضع گيريها بسيار حساس و نشانگر خيلي از جهت گيريها مي توانست باشد. نامه مورخ ۱۴ جولي ۱۹۴۷ رهبر بهائيان - شخص شوقي افندي - به رئيس کميسيون مخصوص سازمان ملل متحد از جمله همين موضع گيريها نسبت به قضيه مزبور است و ماهيت سران فرقه بهائي را به وضوح در برخورد با آن چه بري جهانيان امروزه مشخص است نشان مي دهد که در آن دوران حساس بري بهائيان سرنوشت مردم فلسطين اصلا مطرح نبوده و شوقي افندي تنها به فکر حفظ اماکن و املاک بهائي موجود در فلسطين بوده است.

 

هربرت ساموئل را بشناسيم :

هربرت ساموئل نخستين کميسر عالي ( يا مندوب سامي ) در فلسطين به شمار مي رود. ساموئل در خانواده ي اشرافي - يهودي ارتدوکس - که پيشه بازرگاني داشتند به دنيا آمد.

  ساموئل هربرت نخستين وزير يهودي است که با تحصيلات سنتي و مذهبي انگلستان راه يافت. ساموئل هربرت در سال ۱۹۲۴ طرحي را مبني بر تاسيس يک دولت يهودي ارائه داد که در ضمن از منافع انگلستان هم در منطقه پاسداري کند از ين رو در سال ۱۲۹۴- شمسي ( برابر با ۱۹۲۵ -م ) طرحي را در مورد ينده فلسطين به هيات وزيران مجلس بريتانيا داد و بلافاصله پيشنهاد ديگري را پيرامون تاسيس يک کشور يهودي در فلسطين به پارلمان انگلستان تقديم داشت. وي در آن پيشنهاد متذکر گرديد که فلسطين به صورت کشور تحت الحميه انگلستان دريد تا يهوديان بتوانند به خريد زمين و بسط خاک و برپائي يهودي نشينان بپردازند. وي ضمنا خواستار اولويت هائي بري مهاجرت يهوديان به فلسطين گرديد. ساموئل به علت داشتن خوي و منش صهيونيستي و استعماري بسيار قوي به عنوان اولين کميسر عالي انگلستان در فلسطين برگزيده شد.

 

 

مقدمات تشکيل دولت يهودي

طي سالهي ۱۹۲۲-۱۹۲۳-م پس از آنکه انگلستان فلسطين را تصرف نمود سعي کرده که به نام قيموميت بر آن سرزمين نفوذش را حفظ کند بنابرين درصدد اخذ قيموميت فلسطين از جامعه ملل برآمد. " ماکس نوردو " يکي از شخصيت هي برجسته صهيونيسم در سال ۱۹۱۹-م ( همان سالي که لژ روشنائي فراماسونري در شيراز تاسيس شد) ضمن نطقي تعهدات متقابل صهيونيست ها و هيات حاکمه بريتانيا را بدين سان تشريح کرد :

ما مي دانيم که شما از ما چه مي خواهيد شما مي خواهيد که ما پاسداران کانال سوئز باشيم. نگهبان راه شما به هند از طريق خاور نزديک باشيم. بري انجام ين خدمات دشوار نظام آماده يم. اما بيد اجازه دهيد قدرتي باشيم تا بتوانيم ين وظائف را انجام دهيم ( ساکالو- تاريخ صهيونيسم-ج۲-ص ۵۵)

روز بيست و پنجم آوريل سال ۱۹۲۰-م برابر با  پنجم ارديبهشت ماه سال ۱۲۷۹-ش بنا به ري شوري عالي متفقين انگلستان توانست قيموميت فلسطين را به دست آورد. روز ۲۶ ژوئيه سال ۱۹۲۲-م (اول تير ماه ۱۳۰۲-ش) انگلستان رسماٌ ين بحث را که از طريق شوري مجمع اتفاق ملل متحد ابلاغ مي شد به عهده گرفت. در اطلاعيه ي که به همين مناسبت صادر گشت آمده بود که در فلسطين تشکيل کانون ملي يهود الزامي است يعني ين دستور جزئي از مفاد قيموميت به شمار مي رفت. در ين دستور گفته مي شد که دولت مقيم بيد استقلال و خودمختاري کانون مزبور را فراهم نميد. در ماده ۴ کارگزاري يادآور مي شد که يهود با دولت مقيم در تاسيس کانون ملي همکاري داشته باشد و در ماده ۶ آن متذکر مي گرديد که دولت مقيم ( در ينجا انگلستان ) بيد امکانات لازم را بري مهاجرت و اسکان يهوديها فراهم آورد. به هرحال در سال ۱۹۲۰-م  قيموميت فلسطين ضمن بررسي که در " سان رمو " برگزار شد و مفاد آن قيموميت فلسطين به دولت انگلستان واگذار شد سپس " سر هربرت ساموئل " به عنوان کميسر عالي فلسطين انتخاب گرديد.

 

(شهر عکا و محل استقرار بهاالله)

بدنبال اعزام ميرزا حسينعلي بهاالله و طرفداران وي از سوي دولت عثماني به نواحي اطراف عکا وحيفا در سرزمين فلسطين بتدريج ين نواحي به مرکز فعاليت بهائيان تبديل شد و آنها مبادرت به خريد و تصرف املاک متعددي در آن نواحي نمودند. بدنبال مرگ ميرزا حسينعلي  وي را در عکا دفن نمودند و بري وي زيارتگاهي ساختند.

عباس عبدالبها فرزند و جانشين بهاالله دامنه نفوذ و اقتدار خود در ميان بهائيان ساکن در خاک فلسطين را گسترش داده و بري خود و طرفدارانش تشکيلاتي بوجود آورد.

ين وقيع همزمان با گسترش نفوذ دولت استعماري انگليس در خاک عثماني و تسلط بر سرزمينهي غربي عثماني يعني نواحي فلسطين بوده است.

در آن زمان روابط ميان عبدالبها و بهائيان با نيروهي اشغالگر انگليسي آنچنان صميمانه بود که حتي انبار آذوقه بهائيان در اختيار نيروهي انگليسي قرار داشت. در همين زمانها است که دولت انگليس به پاس خدمات عبدالبها به دولت استعماري انگليس به وي لقب ارزشمند و انحصاري ( سر ) را اعطا مي کند.

حادثه مهم و سرنوشت سازي که در آن دوران در حال شکل گيري بود مقدمات تشکيل دولت صهيونيستي و يهودي در خاک فلسطين بود و ين توطئه با کمک و حضور نيروهي انگليسي و دولت انگليس در آن منطقه در حال شکل گيري بود.

حوادث و شواهد تاريخي نشان مي دهد که سران بهائي نه تنها مخالف تشکيل دولت يهودي نبودند بلکه از آن استقبال و بدون درنظر گرفتن سرنوشت اعراب مسلمان آن منطقه فقط در فکر کسب امتيازات گوناگون از طريق حميت از نيروهي انگليسي و سپس دولت تازه تاسيس اسرائيل بوده اند.

 

خواندن 2104 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی