معاد در بهائیت

یکشنبه, 19 آذر 1396 10:45 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

بهائیت درایران : بحث معاد و قیامت از اصول اعتقادی اسلام و تمامی ادیان آسمانی است.همه پیامبران الهی در کنار بحث توحید،یکی از مسائلی که به آن پرداخته اند و مردم را به آن دعوت کرده اند،موضوع معاد و قیامت است. 

حسابرسی و رسیدگی به اعمال انسان در جهان پس از مرگ که همان قیامت باشد،جزء عقاید مسلّم و قطعی در بین مسلمین است و تمام کسانی که ادعای پیروی هر یک از پیامبران الهی را دارند،به نوعی معتقد به این مسئله هستند؛با این حال فرقه بهائیت-که خود را دین جدیدی می دانند- عقیده ای متفاوت در مورد قیامت دارند و به طور عجیبی مسائل مربوط به آن را توجیه می کنند و از جانب خودشان عقایدی بر خلاف عموم مسلمین را مطرح می کنند. 

با دقت و تأمل در آیات قرآنی متوجه می شویم بخش عمده ای از سخنان پیامبران و بحثهای ایشان با مردم اختصاص به موضوع معاد داشته و حتی می توان گفت که تلاش آنها بیش از تلاشی بوده که برای اثبات توحید کرده اند،زیرا اکثر مردم سرسختی بیشتری در این مورد نشان می داده اند.[1] 

نکته قابل ذکر این است که روح انسان بلافاصله بعد از مرگ وارد عالم برزخ می شود و این عالم قبل از قیامت و روزی است که انسانها بر انگیخته می شوند که عالمی روحانی است و روح در بدن مثالی قرار می گیرد و تا قیامت با او خواهد بود، ولی در قیامت،معاد جسمانی و روحانی صورت می گیرد.[2]

دیدگاه بهائیان 

بهائیان موضوع قیامت را انکار نموده و آیات قرآن را در این باره توجیه می کنند؛از نظر بهائیان قیامت به دو بخش قیامت صغری و قیامت کبری تقسیم می شود ؛در نزد آنان قیامت صغری همان عالم برزخ است که بلافاصله پس از مرگ آغاز می شود که قیامتی روحانی است؛اما قیامت کبری عبارت از انتهای دین سابق و ظهور پیامبر و تشریع شریعت دین جدید می باشد.بنا بر این تصور،تاکنون قیامت های متعددی بر پا شده است و در آینده نیز برپا خواهد شد؛ و قیام باب و بهاء در ادامه قیامتهای گذشته،مانند قیامتهای پیامبران سلف همچون حضرت موسی،عیسی و محمد بوده است.[3] 

علامه مصطفوی از میرزا بهاء (مؤسس بهائیت) نقل می کند که در الواح می گوید:ای کنیز من بشنو ندای مرا از جانب زندان که دشمنان مرا احاطه کرده اند،آن کسانی که به قیامت و آثار آن و به ساعت و علامتهای آن منکر هستند و آنان از کسانی هستند به ذلت راضی شده اند. 

منظورش از قیامت،قیام خودش برای مقام نبوت می باشد؛ومنظورش از ساعت،زمان بعثتش است و طبق این عقیده آیات قرآن را به خودش تأویل می کند.[4] 

در جای دیگر می گوید:روز قیامت آمد و قیوم بر اشخاص با سلطنتی که محیط بر آسمانها و زمینها است،قیام کرد؛زمانی که نفخ صور شد بعضی از مردم متحیّر شدند و برخی دیگر بی هوش و بی خود شدند؛برخی به خاطر اشتیاقی که به ربّ العالمین داشتند شروع به پروازکردند... . 

میرزا بهاء می گوید:در هر بعثتی نفخ صور و حشر و نشر و عذاب و نعمت بر پا می شود و منظور او در این دو مورد نفخ خود او بود و به اعتقاد ایشان نفخ دیگری هم در قیام سید باب بر ممکنات دمیده شده است.[5] 

عبدالبهاء(فرزند میرزا بهاء)در مکاتیب گفته است:متبارک است پروردگار اول و آخر،در مرتبه اول نفخ صور شد و مردم زمین و آسمانها مدهوش گشتند،سپس نفخه دوم زده شد که نفخه زندگی بود و این مرتبه مردگان از جای برخاستند و در این موقع صراط مستقیم در میان مخلوقات کشیده شد،میزان نصب گردید و بهشت برای پرهیزکاران نزدیک گردید و آتش سوزنده شعله ور شد و نفس به ناله در آمدند و فریاد زدند که قیامت کبری بر پا شد و طامّه عظمی ظاهر شد و مخلوقات محشور شدند و پروردگار جهان و صفوف ملائکه آمدند.[6] 

همان طور که مشاهده می شود اینها طوری از قیامت سخن می گویند که گویا برپا شده است و افعالی که بکار می برند،ماضی و گذشته است. 

حسینعلی نوری به ظاهر آیات قرآن استدلال کرده که قیامت بر پاشده است و به علما اشکال می گیرد گه آنها آیات قرآن را اشتباه معنی می کنند! 

او می گویدکه علمای تفسیر،کلام الهی را درک نکرده اند و برای همین به قاعده نحو استدلال می کنند که هر وقت «اذا» بر سر ماضی بیاید،معنی آینده می دهد و اگر آیه ای «اذا» نداشته باشد،یا کلمه اذا را در تقدیر می گیرند و یا استدلال می کنند که چون قیامت محقق الوقوع است،برای همین ماضی آمده که گویا گذشته است مثل این آیه«و نفخ فی الصور ذلک یوم الوعید...»که معنای ظاهری آیه این می شود:در صور دمیده شد که وعده آن روز داده شده بود... 

وی در ادامه می گوید:ملاحظه می کنید که چقدر بی ادراک،نفخه محمدیه را ادراک نمی کنند وخود را از این فیض الهی محروم می­کنند و منتظر صور اسرافیل که یکی از عباد اوست می شوند؛بلکه مقصود از صور،صور محمدی است که بر همه ممکنات دمیده شده و قیامت، قیام آن حضرت بود بر امر الهی و غافلینی که در قبور اجساد مرده بودند را خلعت ایمانی پوشاند و به حیات تازه زنده نمود.[7] 

اما پاسخ به این نگاه بهائیت :

در جواب این مطالب و توجیهات باید گفت که اولاً- همان طورکه قبلا ذکر شد-بحث معاد و قیامت و کلیّت این مطلب که جهانی ،ورای عالم دنیا وجود دارد و در آنجا به حساب بندگان رسیدگی می شود از بدیهیات هر دین آسمانی است وجزای نیکوکاران در قیامت،بهشت و سزای بدکاران و کافران،دوزخ وجهنم است. 

ثانیاً برای فهم یک مطلب دینی و اعتقادی نباید صرفاً به ظاهر بعضی از آیات قرآن استناد کرد؛بلکه باید مجموع آیات را در کنار روایات پیامبر و ائمه معصومین (ع) بسنجیم و معنا کنیم برای اینکه امامان،طبق حدیث معروف ومتواتر ثقلین، همسنگ قرآن هستند و از یکدیگر جدا نمی شوند؛به عبارتی فهم دقیق آیات قرآن،بدون بیان و توضیح پیامبر و ائمه امکانپذیر نیست،و مبیّن ومفسر واقعی قرآن آنها هستند که با هدایت آنها باید قرآن را فهمید.خداوند در قرآن کریم می فرماید:«و اَنزلنا الیک الذّکر لتبیّن للنّاس ما نُزّل الیهم»[8]در این آیه شریفه خداوند به پیامبر می فرماید:ما قرآن(ذکر)را بر تو نازل کردیم تا آنچه که بر امت نازل شده است برای مردم بیان کنی. 

در این آیه تشریح آیات به عهده پیامبر گذاشته شده و نباید از پیش خودمان آیات رامعنا کنیم؛ برای اینکه تفسیر به رأی امری ممنوع و حرام شمرده شده و نتیجه اش گمراهی و آتش دوزخ است. 

پیامبر اسلام (ص) در این مورد فرموده است:هر کس قرآن را به رأی خودش تفسیر کند،جایگاهش پر از آتش می شود.[9] 

نکته دیگر اینکه اگر علما می گویند که«اذا»بر سر فعل ماضی بیاید،معنای آینده می دهد که کلام باطلی نیست؛طبیعی است که انسان برای فهمیدن هر زبانی باید به قواعد دستوری آن زبان توجه کند و همچنین قول اهل لغت را که خبره این کار هستند بپذیرد؛کلمه«اذا»به تصریح لغت شناسان عرب-به دور از هر گونه تعصب دینی-کلمه ایست که برای مستقبل بکار می رود و این مطلب برای عرب زبانی که مسلمان هم نیست،امری بدیهیست؛مثلا در لسان العرب که از کتابهای معتبر لغوی می باشد آمده است،«اذا»اسمی است که دلالت بر زمان مستقبل می کند.[10]در آیاتی هم که فعل ماضی آمده، ولی اذا ندارد،به قرینه آیات دیگر مسلّم است که دلالت بر آینده دارد. 

از طرف دیگر این گونه نیست که تمام آیات مربوط به قیامت،با فعل ماضی بیان شده باشد،بلکه بعضی آیات مربوط به قیامت با فعل مضارع آمده که دلالت بر آینده می کند؛مثلاً در سوره قارعه آمده است:«یوم یکون الناس کالفراش المبثوث وتکون الجبال کالعهن المنفوش»[11]شاهد در اینجا کلمه یکون و تکون است که ماضی نیست؛ویا این آیه«یوم ینفخ فی الصور و نحشر المجرمین یومئذ زُرقا»[12]در اینجا هم کلمه ینفخ و نحشر بصورت مضارع آمده است.موارد دیگری هم هست که در این رابطه می توان به قرآن کریم مراجعه کرد. 

در مورد معنای قیامت هم اگر نگاهی گذرا و سطحی فقط به آیات قرآن داشته باشیم- بدون در نظر گرفتن روایات - متوجه می­شویم که چقدر کلام بهائیت در این مورد سست و بی پایه و اساس است. 

بیش از ثلث آیات قرآن،ارتباط با زندگی ابدی دارد:در یک دسته از آیات،بر لزوم ایمان به آخرت تأکید شده،در دسته دیگر ،پیامدهای انکار آن گوشزد شده،در دسته سوم نعمتهای ابدی،و در دسته چهارم، عذابهای جاودان بیان شده است.[13] 

با ملاحظه برخی از آیات قرآن که ویژگی های قیامت را بیان می کند متوجه می شویم که دیدگاه بهائیت چقدر متفاوت با قرآن است.اینک به ترجمه بعضی از آیات اشاره می شود:هنگامی که آسمان از هم شکافته شود و آن زمان که ستارگان پراکنده شوند و فرو ریزند و آن زمان که قبرها زیر و رو گردد...[14] 

در آن هنگام که خورشید در هم پیچیده شود ...[15]در آن هنگام که کوه ها به حرکت در آیند...[16]در آن هنگام که پرده از روی آسمان گرفته شود،در آن هنگام که دوزخ شعله ور گردد،در آن هنگام که بهشت نزدیک شود...[17] 

همان طور که می بینیم تناسبی بین آیات قرآن و ادعای بهائیت وجود ندارد. 

در مورد نفخ صور هم ادعای باطلی دارند؛این مطلب که صور، توسط اسرافیل،فرشته مقرب الهی دمیده می شود، امری واضح و روشن است و در روایات معصومین به آن اشاره شده است. 

در روایتی از امام سجاد (ع) از نفخ صور سؤال شد؛حضرت فرمودند:در نفخه اولی خدا به اسرافیل امر می کند،پس او به دنیا هبوط می کند(فرود می آید)و صوری همراه دارد...زمانی که ملائکه اسرافیل را می بینند که به دنیا هبوط کرده و صوری به همراه دارد،می گویند که خداوند اذن داده تا تمام اهل زمین وآسمان بمیرند و...سپس اسرافیل در صور می دمد و همه جانداران و صاحبان روح می میرند،سپس خداوند اسرافیل را می میراند،بعد از مدتی خود خداوند در صور می دمد وبه این واسطه همه زنده میشوند.[18][که این همان نفخه دوم است] 

پی نوشت ها:

1.مصباح یزدی،محمد تقی،آموزش عقاید،تهران،شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی،1379ش،چاپ چهارم،ص341 

2.سوره مومنون،آیه100- سوره یس،آیه80 و... 

3.انجمن علمی ادیان و مذاهب،آشنایی با فرق تشیع،قم،مرکز مدیریت حوزه علمیه،1389ش،چاپ دوم،ص204 

4.علامه مصطفوی،محاکمه و بررسی باب و بها،مرکز نشر آثار علامه مصظفوی،1386ش،چاپ چهارم،ج1،ص114 

5.همان,ص121 

6.همان،ص115 

7.نوری،حسینعلی،ایقان، 1352ق، چاپ مصر،ص87تا90 

8.سوره نحل،آیه44 

9.مجلسی،محمد باقر،بحارالانوار،بیروت، مؤسسه الوفاء،1404ق،ج30،ص563 

10.ابن منظور،لسان العرب،بیروت،دار صادر،1414ق،ج15،ص430 

11.سوره قارعه،آیات4و5 

12.سوره طه،آیه102 

13.مصباح یزدی،محمد تقی،پیشین 

14.سوره انفطار،آیات1تا4 

15.سوره تکویر،ایه1 

16.همان،آیه3 

17.همان،آیات11تا13 

 

18.مجلسی،محمد باقر،پیشین، ج6،ص324 

خواندن 1065 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی