آیا بهائیت را میتوان منشعب از اسلام دانست ؟

چهارشنبه, 31 شهریور 1400 05:55 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

بهائیت در ایران : جناب محمد نوری‌زاد که مورد تقدیر تشکیلات بهائیت قرار گرفته است ، با فرقه‌ی اسلامی برشمردن بهائیت، از ناعدالتی با آنان سخن گفته است! اما بهائیت را چگونه می‌توان زیرشاخه اسلام دانست در حالی که خود را دینی مستقل معرفی می‌کند. بهائیتی که با تفکرات کفرآمیزش، نه تنها زیرشاخه‌ی اسلام، بلکه زیرمجموعه ادیان الهی نیز به حساب نمی‌آید. در عین حال طبق آموزه‌ی اسلام به عدالت با بهائیان رفتار می‌شود.

 

محمد نوری‌زاد، اپوزیسیون ضدانقلاب که با هدف مطرح شدن در عرصه‌ی سیاسی کشور و میان ضدانقلاب، چند سالیست که راه دفاع از تشکیلات بهائیت را وسیله قرار داده، در یکی از اظهاراتش با مذهبِ اسلامی خواندن تشکیلات بهائیت می‌گوید: «چند روز پیش کتابی گرفتم 3 جلدی به اسم «فرق اسلامی». چیزی قریب به 1200 فرقه اسلامی را جمع‏‌آوری کرده است. چه اشکالی دارد بهایی‏‌ها هم یکی از این فرقه‌‏ها هستند. ما همه‏ آن یک‌هزار و چندصدتا را رها کرده‏‌ایم، مته را روی مغز بهایی‌‏های خودمان گذاشته‏‌ایم».(1)

اما در پاسخ به نوری‌زاد و هرآنکس که بهائیت را یکی از مذاهب اسلامی می‌داند می‌گوییم:

اول: بهائیت فرقه‌ای منشعب از بابیت و بابیت منشعب از اسلام است. بابیت فرقه‌ای است که خود را صاحب شریعتی جدید و نه شاخه‌ای از اسلام می‌دانست و معتقد بود که احکام اسلام نسخ شده و دوره‌ی اسلام تمام شده است: «و در هر زمان، خداوند کتاب و حجتی برای خلق مقدر فرموده و می‌فرماید و در سنه‌ی1270 از بعثت محمد‌رسول‌الله کتاب را بیان و حجت را ذات حروف سبع (علی‌محمدباب هفت حرف دارد) قرار داد و ابواب دین را عدد نوزده قرار داده...».(2)بهائیت هم به عنوان شاخه‌ای از بابیت، مدعیست دینی جدید پس از بابیت آورده و احکام بیان را نسخ کرده است: «كتاب بيان به كتاب اقدس جميع احكامش منسوخ است... مرجع كل كتاب اقدس است نه بيان. احكام بيان منسوخ است لهذا ترجمه آن چه ثمری برای ايشان».(3)

لذا بهائیتی که مدعی نسخ بابیتی است که خود را ناسخ اسلام می‌داند، چگونه می‌تواند یکی از فرقه‌های اسلامی باشد. این مثل آن ماند که اسلام را یکی از شاخه‌های مسیحیت بدانیم و قیمه‌ها را در ماست‌ها بریزیم!

دوم: بهائیت نه تنها زیرشاخه‌ی اسلام نیست، بلکه زیرمجموعه‌ی ادیان الهی نیز به حساب نمی‌آید. چرا که از یک‌سو طبق نصّ صریح قرآن، پس از اسلام دینی نخواهد آمد: «مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَٰكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ [احزاب/40]؛ محمّد (صلّی الله علیه وآله) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست؛ ولی رسول خدا و ختم‌کننده و آخرین پیامبران است؛ و خداوند به همه چیز آگاه است».

و از سویی دیگر تفکرات کفرآمیز بهائیت، مانعی جدی در پذیرش آن به عنوان مذهبی الهی است. چرا که پیامبر خود خوانده‌ی بهائیت، با خدا معرفی کردن خود، به جای فراخواندن مردم به حق تعالی، پیروانش را به خود فرا خوانده است. همچنان که حسینعلی بهاء خود را خدای خدایان معرفی (4) و بهائیان ملزم به پرستش او هستند: «وقتی خواستید نماز بخوانید... ببینید جمال قدم اسم أعظم (حسینعلی نوری)، در کدام طرف هستند، به همان طرف متوجه بشوید... قبل از صعود جمال مبارک (مرگ بهاء)، قبله اهل بهاء طرفی بوده است که جمال مبارک در آن‌جا تشریف داشته‌اند».(5)

سوم: بر خلاف ادعای جناب نوری‌زاد، بهائیان در ایران بخاطر باورشان، مورد ظلم و ستمی واقع نشده و بر اساس اصل چهاردهم قانون اساسی، مادام که بر علیه حاکمیت توطئه نکنند، به طریق عدالت با ایشان مواجهه خواهد شد.(6)

بنابراین امثال نوری‌زاد که کمترین اطلاعاتی از بهائیت ندارند، چگونه از تفکرات کفرآمیز فرقه‌ای ساختگی دفاع می‌کنند که با هدف محو اسلام واقعی تشکیل شده است. آیا تنها با خواندن تیتر یک کتاب می‌توان این چنین ژست روشنفکری گرفت؟! آیا فراموش کردند آن که مته روی مغز می‌گذاشت، شکنجه‌گران بهائی ساواک بودند؟!(7)

نکته آخر اینکه جناب نوری زاد مثل آدمهائی است که خودشان را به خواب زده اند ..... سخت است که بیدار شوند .

پی‌نوشت:
1- مصاحبه‌ی نوری‌زاد با دویچه وله، به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان، تیتر خبر: سلام نوری زاد به بهائیان، تاریخ انتشار:
  8/11/90، کد خبر: ۱۱۰۲۶۴۲.
2- علی‌محمدباب، بیان عربی، نسخه‌ی الکترونیکی، ص 3.
3- ر.ک: فاضل مازندرانی، اسرارالآثار، بی‌جا: مؤسسه‌ی ملّی مطبوعات امری، 124 بدیع، ج 2، ص 106-105.
4- «کل الالوه من رشح امری تألّهت/ و کل الربوب من طفح حکمی تربّبت» (یعنی همه خدایان از رشحات (و آثار) فرمانم به خدایی رسیدند و همه پروردگاران از لبریزی حکم من پروردگار گشتند»: مکاتیب، عباس افندی ج 2، ص 255.
5- اشراق خاوری، تقریرات درباره کتاب مستطاب اقدس، هوفمایم آلمان: لجنه‌ی ملی نشر آثار امری، 1997 م، تنظیم و تدوین: وحید رأفتی، ص 34-33.
6- جهانگیر منصور، قانون اساسی، تهران: نشر دوران، 1393 ه‍ ش، ص 35.
7- جهت مطالعه‌ی بیشتر، بنگرید به مقاله‌ی:
 شکنجه گران بهائی ساواک!

خواندن 378 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی