×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 667

علت رويگردانى بسيارى بهائيان از بهائيت و بازگشت آنان به اسلام چيست؟

یکشنبه, 17 آبان 1394 23:36 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم
علت رويگردانى بسيارى بهائيان از بهائيت و بازگشت آنان به اسلام چيست؟ آيين بهائيت از ابتداى پيدايش خويش، به دليل بشرى بودن، فقدان پشتوانه مستحكم وحيانى و عقلى، وجود نارسائى‏ها، اشكالات اساسى و تناقضات متعدد در آموزه‏ها و منابع آن از يكسو و مسائلى از قبيل اختلافات و نزاع‏هاى طولانى ميان رهبران خويش، رياكارى و تظاهر، دغل‏كارى، فريب‏كارى و مفاسد اخلاقى رهبران اين فرقه، پيوند تنگاتنگ با استعمارگران، خيانت به ملت ايران و جهان اسلام، تبعيض و تحقير ايرانيان و...، همواره پيروان خويش - كه در ابتدا فريب شعارهاى ظاهرى آن را خورده و جذب آن شده بودند - را با شك و ترديد و در نهايت رويگردانى و بازگشت به دين مبين اسلام به عنوان آخرين و كامل‏ترين دين الهى مواجه نموده است. به اعتراف وقايع‏نگاران بابى، در اجتماع «بدشت»، به محض اين كه سخن از نسخ شريعت اسلام و اعلام دين جديد بهائيت! رفت و قرّةالعين «بدون حجاب، با آرايش و زينت» به مجلس وارد شد و حاضران را مخاطب ساخت كه امروز «روزى است كه قيود تقاليد سابقه شكسته شد»تاريخ نبيل زرندى، ص 271 - 273. . برخى از بابيان به شدّت از اين فرقه روى گرداندند. ر.ك: كشف الحيل، عبدالحسين آيتى، ج 1، ص 130؛ دانشنامه جهان اسلام، ج 1، ص 18. همچنين يكى از نجات يافته‏گان از فرقه ضاله بهائيت «سؤالات زياد، مجهولات و تناقضات» را علت عمده بيزارى از بهائيت دانسته و مى‏گويد: «فقط سفسطه مى‏كنند و كسى كه باهوش باشد كاملاً آن را متوجه مى‏شود. من از تناقضات فرار كردم. همه چيز تناقض داشت و در جواب اين تناقضات هم فقط سفسطه مى‏كنند. من گاهى با دوستانم صحبت مى‏كردم و در جواب سؤال آنها كه مى‏گفتند جواب سؤالم را نگرفتم و مى‏گفتم كه چرا سؤال نمى‏كنيد كه آنها مى‏گفتند كه سؤال مى‏كنيم ولى اينها جواب آن را نمى‏دانند» گفتگو با مهناز رئوفى، نجات‏يافته فرقه ضاله بهائيت، پايگاه شيعه آنلاين.. در ادامه جهت تبيين موضوع فوق به بررسى دلايل رويگردانى تعدادى از مهمترين نجات يافته‏گان از اين فرقه ضاله پردازيم: نجات‏يافته‏گان‏ آقا جمال بروجردى‏ پس از واقعه اجتماع «بدشت» نيز شاهد رويگردانى بسيارى از مبلغين و نزديكان رهبران بهائى مى‏باشيم كه بدنبال آگاهى و كشف حقيقت، خود را از اين فرقه ضاله نجات داده‏اند. به عنوان نمونه؛ يكى از افراد، آقا جمال بروجردى، دانشمندى است كه در زمان بهاء به اين دين گرويد و در راه بهائيت جان‏فشانى نمود تا آن‏جا كه از طرف بهاء به لقب «اسم اللَّه» - كه مهم‏ترين القاب اين فرقه است - معروف گشت. اما پس از بهاء كه بين پسرانش بر سر وصايت و وراثت درگيرى روى داد، ضمن اعراض از اين تشكيلات، مى‏گويد: «شگفتا ما مردم جهان را به دوستى و يگانگى مى‏خوانيم چرا بايد اين دو نفر كه يكى پس از ديگرى جانشين بهاء هستند با يكديگر اين‏گونه باشند و دوگانگى كنند؟» به نقل از: خاطرات و زندگى صبحى، سيدهادى خسروشاهى، فصلنامه مطالعات تاريخى، ش‏17.. اساساً تناقضات رفتارى و اختلافات و نزاع‏هاى داخلى سران بهائيت كه مبين نفاق و قدرت طلبى رهبران اين فرقه است، يكى از دلايل بدبينى صاحب نظران و رويگردانى پيروان آن مى‏باشد. چنانكه ادوارد براون از متخصصان فرقه بابيت و بهائيت كه با تصحيح و مقدمه نويسى براى كتاب معروف «نقطه الكاف» اين كتاب اثر ميرزا جانى كاشانى شاگرد على‏محمد باب است كه دربردارنده تاريخ ظهور باب و وقايع هشت سال اول تاريخ بابيه مى‏باشد و با مقدمه‏اى كه ادوارد براون بر آن نوشته و به ارزش و اهميت آن افزوده، از آثار مهم تاريخى، درباره بابيت و بهائيت به شمار مى‏آيد. در واقع، اين كتاب، تا حد زيادى از شيادى و حيله‏گرى ميرزا حسينعلى (بهاءاللَّه) پرده برمى‏دارد. (ر.ك: مستشرقان و مهدويت، سيدرضى موسوى گيلانى، مجله انتظار، ش 18، ص 229). پرده از حيله‏گرى و دسيسه‏هاى فرقه بهائيت و پيروان اين فرقه برداشت، از خونريزى و كينه ميان پيروان بهائيت، احساس ناراحتى مى‏كند و اين را مخالف رحمت و شفقت اديان مى‏شمارد: «اين تفرقه آخرى و حقد و حسد و جنگ و جدالى كه از آن ناشى شد، راستى اين است كه اثر خيلى بدى در ذهن اين بنده پديد آورد... در مقابل اين همه نصوص الهى از قبيل «عاشروا مع الاديان بالروح و الريحان» و «همه بار يك داريد و برگ يك شاخسار» و نحو ذلك، ايشان با اعضاى خانواده خودشان با اين درجه تلخى و عداوت رفتار مى‏كنند؟» ر.ك: مستشرقان و مهدويت، سيد رضى موسوى گيلانى، مجله انتظار، ش 18، ص 229.. فضل اللَّه صبحى مهتدى‏ وى نيز يكى از مبلغان برجسته بهائى بود كه كه در مهد بهائيت تولد و پرورش يافته و در خاندانى كه از قدماى احباء محسوب و خويشاوندى با بهاءاللَّه داشت رشد كرده بود. سال‏هاى طولانى محرم اسرار و منشى مخصوص عبدالبهاء بود و از اين رو بهائيان او را «كاتب وحى» مى‏ناميدند. اما پس از كشف واقعيات مربوط به فرقه بهائيت و رهبران آن كه خود از نزديك شاهد عينى آن بوده، از آن فرقه جدا گرديد، اسلام آورد و به نشر انديشه انسان دوستانه و اخلاق اسلامى و بيان حقايق بهائى‏گرى پرداخت. او شرح زندگى خود را در كتاب «خاطرات صبحى» خاطرات فضل‏اللَّه مهتدى صبحى، فضل‏اللَّه مهتدى صبحى، تهران: نشر علم، 1384. و «پيام پدر» پيام پدر، فضل اللَّه مهتدى (صبحى) تهران: اميركبير. به تفصيل نوشته است و ضمن بيان خاطرات خويش، واقعياتى از قبيل؛ تناقضات آشكار، انحرافات اخلاقى رياكارى و تظاهر، ارتباط با بيگانگان، بدعت گزارى، تبعيض و تحقير ايرانيان، تاراج ميراث فرهنگى، سوءاستفاده از باورهاى عاميانه، مظلوم‏نمايى و شانتاژهاى ماهرانه بهائيان را با ذكر نمونه‏هاى متعدد بيان مى‏دارد و دلايل و براهين عقلى و نقلى خود را براى رويگردانى از بهائيت را به خوبى شرح مى‏دهد. صبحى در كتاب اول خود توجه ويژه‏اى به مباحث بنيادى و اعتقادى دارد كه در تاريخچه پيدايش بهائيت و معتقدات بهائيان و چه در مبانى اعتقادى اسلامى، به تبيين و تشريح حقايق پرداخته است و شاخصه‏هاى اعتقادى اسلامى را به عنوان رهايى‏بخش انسان و برترين مبانى دينى به خواننده خاطرات عرضه مى‏دارد، تا خوانندگانى كه بهائى بوده، از اين رهگذر پى به بى‏بنيانى خود ببرند و با عقايد مستحكم اسلام آشنا گردند. صبحى در كتاب پيام پدر به معرفى برخى از مبلغان چيره دست بهائى مى‏پردازد كه وقتى دغلكارى و فريبكارى رهبران اين فرقه را ديدند، به دامن اسلام بازگشتند. ر.ك: حقيقت بهائى‏گرى در خاطرات صبحى مهتدى، سيد هادى خسرو شاهى، خبرگزارى جمهورى اسلامى، 2/8/1387. عبدالحسين آيتى‏ علاوه بر صبحى عبدالحسين آيتى (ملقب به آواره) از مبلغين و بزرگان بهائيت است كه با رويگردانى از بهائيت به دامن دين اسلام بازگشته، آثارى از قبيل «كشف الحيل» را در زمينه آشكارسازى ماهيت اين فرقه مى‏نگارد. كشف الحيل، پيشين. پس از او ميرزا حسن نيكو نيز از اين دسته از مبلغين بهائى است كه با بازگشت از اين فرقه، پيرو راستين كيش مسلمانى مى‏گردد و آثارى از قبيل «فلسفه نيكو» در ردّ اين فرقه ضاله مى‏نگارد. فلسفه نيكو، حسن نيكو، نشر مؤسسه مطبوعاتى فراهانى. به علاوه بهائيان مشهور ديگرى نظير شيخ احمد ميلانى، ميرزا صالح اقتصاد مراغه‏اى و بسيارى ديگر از جمله تائبين از بهائيت و افشاكننده آن مى‏باشند كه على‏رغم تهديدات، فشارها و مشكلات بسيار شديدى كه تشكيلات بهائيت براى خروج آنان از اين فرقه اعمال كرده بود، از اين فرقه بيزارى جسته و به افشاى ماهيت آن پرداختند. مهناز رئوفى‏ مهناز رئوفى يكى ديگر از نجات يافته گان از بهائيت است كه تلاش نموده با نگارش كتاب‏هايى نظير «سايه شوم»، «مسلخ عشق» و «فريب» كتاب «فريب» اثر جديدى است كه با شيوه‏اى روايى، هنرمندانه داستان واقعى زندگى زن جوانى رابه تصوير مى‏كشاند كه بر اثر غفلت و عدم شناخت، ناآگاهانه با افراد تشكيلاتى و مافيايى فرقه به حشر و نشر پرداخته، و در مدت كوتاهى خود و خانواده‏اش، همگى در دام فرقه سراسر فريب بهائيت غلطيده و مسير و ماهيت زندگيشان دستخوش اتفاقتى ناگوار مى‏گردد. آلودگى و پليدى غير قابل تصور رهبران و سران اين فرقه ضاله از موضوعات مهمى است كه به خوبى مورد دقت نظر و توجه نويسنده قرار گرفته و بدان پرداخته شده است. ارزشها و ضد ارزشها در بهائيت، تعاليم استثمارى اين فرقه، ساختار تماميت خواه تشكيلات بهائيان، فساد مالى، بى‏بند و بارى و هرزگى قابل تامل تشكيلات بهائى از جمله مواردى است كه نويسنده در روايت ماجرا بدان اشاره مى‏كند. (ر.ك: فريب، مهناز رئوفى، تهران: انتشارات مؤسسه كيهان، 1387).، و بيان داستان واقعى زندگى خويش نقاب از چهره واقعى بهائيت بردارد. وى در بيان دلايل رويگردانى خويش از بهائيت و بازگشت به دين مبين اسلام چنين نگارد: «كتاب‏هايى كه مطالعه كردم يكى كشف‏الحيل آقاى عبدالحسين آيتى ملقب به آواره بود و ديگرى خاطرات صبحى نوشته آقاى فضل‏اللَّه مهتدى ملقب به صبحى... كه از پيروان سر سخت بهاء و عبدالبهاء محسوب مى‏شدند، آنها از نزديكان مورد اعتماد بهاء و عبدالبهاء بودند و به اصطلاح كاتب وحى آنها و از بهترين ياران و مبلغان بهائيت بودند... آنان به تمام احكام و دستورات و به تمام زير و بم بهائيت آشنائى داشتند و شاهد تمام فعاليت‏هاى سياسى مذهبى و تمام رفتارهاى اجتماعى، شخصى و خانوادگى اين حضرات بودند... اما كم كم متوجه بطالت بهائيت و دروغگوئى و پوچى بهاء و عبدالبهاء گشته و به اسلام برگشته بودند، تجربيات و همه اطلاعات و مشاهدات خود را به وسيله اين كتاب‏ها به اطلاع مردم رسانده بودند. معلومات اين دو شخص بزرگوار به حدى بود كه كتاب‏هاى بزرگان بهائى را صفحه به صفحه و سطر به سطر مورد سؤال قرار داده و به همه آنها پاسخ داده و به نقد بهائيت پرداخته بودند و طورى به اثبات بطالت اين دين ساختگى برآمده بودند كه جاى هيچ شك و شبهه‏اى براى خواننده باقى نمى‏ماند كه بهائيت كذب محض است و اسلام آخرين و كامل‏ترين دين آمده از سوى خداست. آنها كه لحظه به لحظه خود را در كنار بهاء و عبدالبهاء گذراندند مسائلى از اين دو شخص كه مدعى بودند از جانب خدا آمده‏اند ديده بودند كه موجبات خنده و در عين حال تنفر هر خواننده‏اى را فراهم مى‏كرد و هيچ‏كدام از ادعاهاى اين آقايان بدون ارائه سند و مدرك نبود. صبحى اثبات كرده بود كه عبدالبهاء كه فرياد بر مى‏آورد و دخالت در سياست را ممنوع مى‏كند خودش با چنين الواحى كه محرمانه بود و براى سلاطين عالم مى‏نوشت زمان مناسب حمله به ايران را به انگليس گزارش كرده و به آنها خط و مشى داده و توصيه‏هاى لازم را كرده بود و آيتى شخصيت بهاء را كه براى ما بهائيان (نعوذبالله) به اندازه خدا بلند مرتبه بود با نوشتن حقايقى از زندگيش كوچك و پست و بى‏ارزش كرده بود مثلاً در كتابش عكسى از بهاء به چاپ رسانده بود كه در حمام به صورت عريان انداخته و به اين وسيله خواسته بود به همه ثابت كند كه او پيامبر است چرا كه در بدنش اصلاً موئى وجود ندارد و برادرش كه پشمالو است پيامبر نيست!! و اين موضوع را به وسيله يك لوح كه خود بهاء در آن به اين مسئله اشاره كرده بود به اثبات رسانده بود. اين آقايان به مسائل ضداخلاقى و دروغ‏بافى‏ها و بد كارى‏هاى بهاء و شوقى افندى اشاره كرده و اظهار پشيمانى از بهائى بود نشان كرده بودند» سايه شوم (خاطرات يك نجات يافته از بهائيت)، مهناز رئوفى، تهران: كيهان، 1385، صص 269 -271.. بازگشت به اسلام‏ اين نجات يافته از فرقه ضاله بهائيت در جهت دعوت ساير بهائيان به اسلام مى‏نويسد: «... در اسلام نشانى از بى‏عفتى و بى‏عصمتى نيست، اگر مسلمان واقعى باشيم و اگر مثل بعضى از مسلمان نماها كه نام اسلام را يدك مى‏كشند و در واقع غرب زده و گمراهند نباشيم مى‏توانيم زندگى سالمى داشته باشيم كه دور از هر ناپاكى و آلودگى باشد. مى‏توانيم خوشبخت شويم و خودمان تصميم‏گيرنده مسائل بزرگ زندگيمان باشيم. مى‏توانيم از چنبره زورگوئى تشكيلات رها شده و آزاد زندگى كنيم مى‏توانيم به هويت واقعى خود پى برده و پوچ و هدف نباشيم. اسلام به ما عزت مى‏دهد. اسلام ما را به حقيقت مى‏رساند. ما با اسلام به خدا مى‏رسيم چرا كه اين تنها راه رسيدن به خداست» همان، ص 273.. همچنين حسين فلاح يكى ديگر از نجات‏يافته‏گان از فرقه بهائيت در اين زمينه مى‏گويد: «مسلمان شدن من چند دليل داشت، اول اين كه بسيارى از دوستان من مسلمان بودند من هم دوست داشتم مثل آنها آزاد باشم. نه اين كه در چنبره و حصار تشكيلات بهائيت باشم. در دوران انقلاب من حدودا يازده، دوازده ساله بودم بعد از آن هم كه جنگ پيش آمد مسلمانان را مى‏ديدم كه چطور خالصانه به دين، ملت و وطن خود عشق مى‏ورزند. من هم دوست داشتم مثل آنها باشم، دوم اين كه سؤالات زيادى در ذهنم نسبت به بهائيت وجود داشت، افكار و عقايد مسلمانان با عقايد ما خيلى فرق داشت. رفتار مسلمان‏ها خيلى بهتر و آزادانه‏تر از ما بود. گرچه طبق تعاليم فرقه‏اى، ما خود را برتر از آنها مى‏دانستيم. با اين وجود سؤالاتى برايم پيش مى‏آمد! لذا از مسئولانمان يعنى همان كسانى كه جزء محفل (خادمين) بودند، مى‏پرسيدم. عكس‏العمل آنها در مقابل سؤالات جزيى من تند و پرخاشگرانه بود... همين سؤالات مرا بيشتر تشويق مى‏كرد كه تحقيقات خود را دنبال كنم و عاقبت به همراه همسر سابقم پس از تحقيقات و مطالعات زياد، پى به بطالت و ساختگى بودن بهائيت برديم و مسلمان شديم» خاطرات حسين فلاح، ويژه‏نامه ايام 29. لازم به ذكر است جهت پرهيز از اطاله كلام از بررسى ساير افرادى كه از بهائيت به دين مبين اسلام بازگشته‏اند، خوددارى مى‏نماييم؛ (به عنوان نمونه ر.ك: چرا از بهائيت برگشتم؟، مسيح‏اللَّه رحمانى (رئيس سابق بهائيان بشرويه)، نشر راه نيكان، 1386) كه به چگونگى پى بردن او به بطلان بهائيت و دلايل روى‏آوردن وى به دين اسلام پرداخته‏است، مراجعه نمائيد.. و بالاخره در كنار دلايل فوق، پيروزى انقلاب اسلامى ايران و موج بيدارى اسلامى در جهان يكى از مهمترين عواملى است كه باعث آگاهى و رويگردانى بسيارى بهائيان از بهائيت شده و زمينه بازگشت آنان را به دين مبين اسلام فراهم نمود.    
خواندن 1751 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی