معرفی کتاب "وارونه ها و خرافات در آخرالزمان

جمعه, 22 ارديبهشت 1396 08:07 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

 

بهائیت در ایران: کتاب " وارونه ها و خرافات در آخرالزمان " تالیف نویسنده ارجمند ابوالفضل سبزی در سال 1391 به رشته تحریر درآمده و توسط انتشارات دارالکرامه به چاپ رسیده است.

ابوالفضل سبزی در سر آغاز این کتاب نوشته است: یکی از مسایلی که همواره مرا رنج داده و می دهد وجود انحرافات، خرافات و بدعت ها و ترویج آن ها در میان جامعه مسلمین است. امروزه مخصوصا به جهت غیبت امام معصوم(عج) بسیاری از خرافات و وارونه های فکری و عملی در بین مردم رواج یافته و حتی به عنوان فرهنگ شناخته شده است، در حالی که وارونه ها در حقیقت آفتی خطرناک و بزرگ برای دین مقدس به شمار می آید
  
این نویسنده در ادامه افزوده است: خوشبختانه به لطف خدای حکیم متون دینی ما بسیار محکم و متقن بوده و به هیچ عنوان با مسائل غیر علمی و ساختگی سازگاری ندارد
  
به نوشته مولف کتاب وارونه ها و خرافات در آخرالزمان قرآن کریم که منبع علم، حکمت و معرفت است و کوچک ترین تناقض و اختلافی در آن نیست و به هیچ عنوان قابل خدشه نمی باشد، از یک طرف و روایات ما که میراث فقها و عالمان دینی از ائمه اطهار(ع) و ثمره تلاشهای بی وقفه آن بزرگواران است نیز از طرف دیگر راهگشای تمامی مشکلات است

در بخش نخست این کتاب به مجموعه هائی از بدعتها ، خرافات و فرق انحرافی پرداخته شده است و در بخش دوم به وارونه های در اخرالزمان اشاراتی مشرح داشته است .

از صفحه 163 الی 174 کتاب ، نویسنده با تیتر " فرقه های گمراه " بطور اختصار به تعدادی از  فرق ضاله پرداخته است که در زیل عینا درج میگردد .

 

 فرقه های گمراه ( صفحه 163 الی 174)

در اینجا لازم می دانم به صورت اختصار برخی از فرقه های گمراه را معرفی نمایم.

1-فرقه زیدیه

یکی از فرقه هایی که از نام تشیع سوءاستفاده کرده واز صراط مستقیم دین گمراه شدند فرقه زیدیه می باشد. آنها خود را از پیروان زیدبن علی بن الحسین (ع) دانسته و آن سید جلیل را بعد از امام سجاد (ع) امام می­دانند.

اکنون نیز در یمن واطراف آن زیدی ها بسیار می­باشند.

عقیده آنها این است که هر علوی فاطمی که عالم و زاهد و شجاع باشد و با شمشیر برعلیه باطل قیام نماید و مردم را به سوی خود  دعوت کند امام است.[1]

به همین جهت جناب زید که در زمان خلافت هشام بن عبدالملک اموی به واسطه فشار و ظلم بنی امیه در کوفه خروج نمود و به شهادت رسید، را امام دانسته و پیروی از او را واجب می دانند.

مخفی نماند که جناب زید(ع) از سادات بزرگ بنی هاشم ودر زهد، ورع، علم، فضل، فهم دین  و شجاعت برجسته قوم بوده است.

رسول اکرم(ص) نیز به خوبی از ایشان یاد کرده و پیش تر خبر شهادت او را داده بودند.

ناگفته نماند جناب زید (ع) خودش هیچ موقع ادعای امامت ننموده و در مقابل امام زمان خویش نیز موضع نگرفته است بلکه این اتهام از سوی عده ای نادان و گمراه شکل گرفته وکم کم رشد کرد تا فرقه­ای به نام زیدیه تشکیل شد و پس از آن نیز همان فرقه به پنج فرقه دیگر تقسیم شدند: مغیریه، جارودیه، ذکیریه، خشبیه و خلقیه.

2-فرقه کیسانیه

فرقه دوم فرقه کیسانیه است که آنها اصحاب کیسان، آزاد کرده علی بن ابی طالب(ع) می باشند. آنها قائل به امامت محمدحنفیه فرزند حضرت علی(ع) بعد از حسنین بوده اند. در حالی که جناب محمد حنیفه (ع) نیز هرگز چنین ادعایی نداشته است واو را سید التابعین لقب داده اند و در علم، زهد، ورع، تقوی و اطاعت امر مولا معروف بوده است.

برخی ها قضیه مخالفت های او را با امام سجاد(ع) دستاویز نموده و دلیل بر ادعای او قرار داده اند و حال آنکه اصل حقیقت این نبوده که ایشان ادعای امامت داشته باشند بلکه اگر ما روایات وارده در این زمینه را بپذیریم باید این حقیقت را دریابیم که مقصود محمد حنیفه از این مخالفتهای ظاهری، اثبات مقام حضرت امام سجاد(ع) بوده است، یعنی به این طریق و با کوچک­ترین نشان دادن خود در مقابل عظمت علمی امام چهارم، مریدهای جاهل و معتقدین ساده خود را متوجه سازند که من واجد این مقام نیستم.

به عنوان نمونه در مسجدالحرام بعد از ثبوت حق و اقرار حجرالاسود به امامت حضرت سجاد(ع) ابوخالد کابلی که سرسلسله معتقدین به محمد حنیفه بود با جمعی دیگر از معتقدین به امامت محمد حنیفه، تبعیت از محمد حنیفه نموده و به امامت امام سجاد (ع) معترف شدند.

ولی عده­ای از شیادها گفتند که محمدحنیفه شکسته نفسی نموده ودست از عقاید باطل خود برنداشتند و پس از آن نیز اکثرا قائل شدند که محمد حنیفه همان امام مهدی(ع) است که در کوه رضوی پنهان شده وروزی ظهور می کند ودنیا را پر از عدل و داد می نماید. اینها نیز خود به چندین فرقه تقسیم شدند، از جمله: مختاریه، کربیه، اسحاقیه وحربیه( ولی هم اکنون کسی براین عقیده باقی نمانده است.)

3-فرقه قداحیه

طایفه سوم فرقه قداحیه هستند که مذهب این طایفه ظاهرا تشیع ولی در واقع کفر محض است و بنیانگذار این فرقه، میمون بن سالم یا دیصان معروف به قداح می باشد.

این گروه قرآن را به رأی خود تفسیر نمودند و از برای شریعت ظاهر و باطنی قرار دادند و معتقد شدند که خدا باطن شریعت را به پیامبر اکرم(ص) وآن حضرت نیز به علی و ائمه اطهار(ع) وشیعیان خالص تعلیم داده است و می گویند کسانی که به باطن شریعت دست یابند دیگر از قید اطاعت و عبادت ظاهری آزاد هستند.

این گروه به هفت پیامبر و هفت امام معتقد شدند وامام هفتم را امام غایب خواندند وبه دو طایفه ناصریه و صباحیه تقسیم شدند.

ناصریه اصحاب ناصر خسروی علوی هستند که وی در اشعار و گفتار و کتابهای خود به نام شیعه مردم زیادی را به کفر و الحاد کشانیده است. این گروه بیشتر در طبرستان جمع بودند. وصباحیه هم پیروان حسن صباح که اصالتا مردی مصری بود و به ایران آمد را می گویند که او نیز باعث قتلهای فراوان از جمله فاجعه «الموت» در قزوین گردید.

4-طایفه غلات

طایفه چهارم فرقه غالیه هستند که آنها نیز به نام تشیع معروف شدند در حالی که تمام آنها کافر و نجس، فاسد و مفسد می باشند و آنها نیز هفت فرقه اصلی داشتند. صبائیه، منصوریه، غرابیه، بزیعیه، یعقوبیه، اسماعیلیه و ازدریه، همچنین به خاطر هوای نفس هده ای نادان وگمراه، فرقه های دیگر همچون جارودیه، سلیمانیه، بتریه، مغیریه، مجسمه، ناووسیه و واقفیه و فطحیه نیز در میان شیعیان ایجاد شد که تمامی از صراط مستقیم قرآن و اهل بیت (ع) خارج بوده وبه هیچ عنوان نمی­توان آنها را شیعه و پیرو امام معصوم (ع) خواند. همانطور که امام باقر(ع) می فرمایند:« تفرًقت هذه الُمه بعد نبیها (ص) علی ثلاث و سبعین فرقه، اثنتان و سبعون فرقه فی النار و فرقه فی الجنه و من الثلاث و سبعین فرقه ثلاث عشره فرقه تنتحل ولایتنا و مودتنا، اثنتا عشره فرقه منها فی النار و فرقه فی الجنه و ستون فرقه من سایر الناس فی النار» [2] این امت بعد از پیامبر خود هفتاد و سه فرقه و گروه شدند که هفتاد و دو گروه از آنها اهل آتش خواهند بود، از هفتاد و سه گروه، سیزده گروه هستند که ادعای ولایت و محبت ما اهل بیت را دارند ولی دوازده گروه از آنها اهل آتش خواهند بود و فقط یک گروه از این سیزده فرقه اهل بهشت خواهند بود. ( وآن یک گروه، شیعیانی هستند که از نظر عقیده و عمل در صراط مستقیم ولایت بوده و به امامت دوازده امام از حضرت علی(ع) تا حضرت مهدی( ارواحنا فداه) ایمان دارند.)

فرقه­های گمراه در زمان ما

اما در رابطه با فرقه های گمراه، آنچه بیشتر حائز اهمیت است فرقه­ها و گروه های منحرفی هستند که هم اکنون در زمان ما نیز فعالیت گسترده داشته و بسیاری از مردم را از صراط مستقیم دین منحرف می­کنند. ما در این کتاب به صورت اختصار برخی از این فرقه ها را معرفی می­کنیم و همه مخصوصا جوانان مؤمن و پاکدل را به تفکر و تدبر و استقامت در صراط مستقیم قرآن وعترت فرا می خوانیم.

فرقه گمراه بابیت و بهائیت

فرقه­های بابیت و بهائیت از جمله فرقه های گمراه، منسوب به علی محمد شیرازی معروف به باب ومیرزا حسین علی نوری معروف به بهاءالله می باشند.

میرزا علی محمد شیرازی در سال 1235 هجری قمری در شیراز متولد شد، درنوزده سالگی به بوشهر رفت و پنج سال به تجارت پرداخت، سپس به عتبات رفت و به محضر سید کاظم رشتی راه یافت. پس از وفات سید کاظم رشتی خود را به عنوان باب یعنی رابط بین امام زمان(ع) و مردم معرفی نمود . و سپس ادعای مهدویت نمود.

برخی این فرقه ضاله را محصول فرقه شیخیه می دانند و می گویند فرقه شیخیه مشرب اخباری­گری داشته و یکی از اعتقادات آنها، اعتقاد به «رکن رابع» است. به طوری که آنها قائل بودند در عصر غیبت چه غیبت صغری و چه کبری باید حتما واسطه ای بین امام زمان(ع) و مردم وجود داشته باشد. به هر حال علی محمد باب نیز برهمین مبنا، ادعا کرد که من رکن رابع یا باب ارتباط با حضرت مهدی(ع) هستم و انحراف او به جایی رسید که سرانجام خود را مهدی موعود خواند و در اینجا لقب باب را به یکی از پیروان و ملازمان خویش به نام ملاحسین بشرویه ای داد.

منشأ ایجاد فرقه بهائیت

تلاش دشمنان اسلام در به انحراف کشیدن مسلمانان از صراط مستقیم امری واضح و بدیهی است که در اینجا نیز دست نفوذی آنان برای به انحراف کشیدن مسلمانان کاملا آشکار است.

«کینیاز دالگورکی» نام جاسوس زبردستی است که از سوی پادشاهی روسیه تزاری( قبل از شوروی کمونیستی سابق) در کشور ایران و سپس عراق مشغول به کار بوده و پس از سقوط این رژیم، اعترافاتش توسط اتحادیه جماهیر شوروی سابق در مجله« الشرق» به  چاپ  می رسد که این اعترافات نشان می دهد که یک جاسوس زبردست چگونه در میان مسلمانان شیعه ایران وعراق نفوذ کرده و مکتب انحرافی بابیت و بهائیت رابنیان می گذارد.

کینیاز دالگورکی جاسوس دولت روسیه تزاری توسط شیخ محمد از مریدان حکیم گیلانی به دروغ اسلام آورد و با خواندن دروس حوزوی نزد او به کسوت روحانیت درآمده وبا برادرزاده­اش که زیور نام داشت ازدواج نمود.

او چنان رفتار مقدس مآبانه و تظاهر به آداب روحانیت داشت که توانسته بود علما را نیز فریب دهد ودر تدارک تربیت کردن جاسوسانی زبردست چون میرزا حسینعلی بها و برادرش میرزا یحیی صبح ازل( بنیانگذاران فرقه ضاله بهائیت) بود تا آنها را ستونهای اصلی فرقه ضاله بهائیت قرار دهد. او با سخن چینی نزد محمدشاه قاجار مسبب اصلی قتل قائم مقام فراهانی گردید، سپس توسط حسینعلی بها حکیم گیلانی را مسموم نمود و صاحب سرّ شاه شد. همچنین با اعطای هدایا به درباریان و صاحب منصبان نفوذ فوق العاده ای در دربار ایران پیدا نمود. او پس از فوت زن و فرزندش به روسیه بازگشت و از آنجا طی مأموریت جدیدی راهی عتبات عالیات شد و با سید علی محمد باب آشنا شد. کم کم با استفاده از ساده لوحی و جاه طلبی سید علی محمد او را به ادعای بابیت تشویق کرد، آنگاه سید را به ایران فرستاد و شایعه کرد که امام زمان(ع) ظهور کرده است و سپس به عنوان سفیر روسیه وارد ایران شد و دست به تبلیغات گسترده ای زد، سید علی محمد( باب) نیز در شیراز ادعای نیابت امام زمان( ع) را نمود که با اعتراضات مردم مواجه شد ، وپس از چندین ماه زندانی شدن و خوردن شلاق، به اصفهان منتقل شد. بعد از آن دستگیر و به تهران و از آنجا به رباط کریم و تبریز و باکو تبعید گردید. جاسوس روسیه شایع کرد که امام زمان را دستگیر کرده اند تا بالاخره عده ای از افراد ساده لوح را تحت تأثیر قرار داد و وقتی شنید که او در محضر علمای تبریز توبه واستغفار کرده است، برای جلوگیری از رسوایی بیشتر، حکم اعدام او را از ناصرالدین شاه گرفت و سپس حسین علی بهاء را به عنوان مهرۀ این نقشه انتخاب کرد. مبالغ زیادی نیز برای او فرستاد تا او با هدیه دادن به مردم بی بضاعت ،عوام را جذب نموده و دور خود جمع نماید.

پس از آن یحیی نوری ملقب به صبح ازل جای خالی علی محمد باب را پر کرد، اما وی نیز با برادرش میرزا حسین علی، معروف به بهاءالله به عراق تبعید شدند. در عراق بین این دو برادر اختلاف درافتاد وهر کدام خود را جانشین علی محمد باب معرفی کردند.

دولت عثمانی این دو را به قبرس و فلسطین تبعید نمود. پیروان یحیی نوری را «ازلی» و پیروان میرزا علی محمد را« بهائی» نامیدند.

اینها در حالی ادعای بابیت می نمودند که حتی در خواندن و نوشتن ابتدایی هم مشکل داشتند و لذا عقایدی که به صورت مکتوب از خود به جا گذاشتند بسیار مفتضح و بی معناست.

در این رابطه جاسوس روسیه خود اقرار کرده وگفته است:« علی محمد باب آنقدر بی سواد بود که حتی در دست نوشته های خود غلط املایی زیادی داشت و حسین علی بها که بعدا خود را« من یظهره الله» معرفی کرد حتی نمی توانست نوشته­هایی را که آماده می کردیم خوب بخواند، اما مع الوصف برای ریش جنباندن چند کلمه ای را نخود آش ما می کرد، نوشته ها و تابلوهای ما که معمولا بی معنی بود با دخل وتصرفات او بی مزه­تر و بی معنی­تر می­شد، ولی باز مردم متوجه نمی­شدند و حق را از باطل تشخیص نمی­دادند...»

واما پس از آن هر کس بهایی می­شد او را حسابی یاری و مساعدت می­کردند و برخی از روحانی نماهای نادان هم با آنان همراه شدند و تا آنجا که توانستند در تثبیت این فرقه ضاله تلاش نمودند. بهایی­ها برای خود قائل به دین و شریعت جدیدی شدند و آنها هم اکنون نیز معتقدند که امام زمان (عج) ظهور کرده واز دنیا رفته است. در هر حالی که هر انسان عاقلی با دیدن دنیایی که هنوز پر از ظلم و جور است و عدل و داد الهی در آن حاکم نشده است به خوبی متوجه این فکر باطل می شود. در حال حاضر بهائیت برای انحراف افکار جوانان تلاش می­کند و همت آنها مبارزه با اسلام است. دولت­های استعماری غربی هم در پی ترویج عقاید این گروه گمراه هستند و امروزه مرکز بهائیت در فلسطین اشغالی است.

فرقه وهابیت

فرقه وهابیت منسوب به «محمدبن عبدالوهاب» از اهالی نجد است که در سال 1115 هجری قمری در شهر عُیینه متولد شد که پدرش قاضی آن شهر بود. او فقه حنبلی را نزد پدر خود که از علماء حنبلی بود آموخت. وی از همان آغاز جوانی، بسیاری از اعمال مذهبی مردم نجد را زشت می شمرد و ردّ می کرد.

او در سفری که به زیارت خانه خدا رفته بود، بعد از انجام مناسک حج در مدینه، توسل مردم به پیامبر(ص) را انکار نمود و آن را کاری بیهوده دانست.

سپس به نجد برگشت و از آنجا به بصره رفت ومدتی هم درآن شهر ماند. اما به جهت مخالفت او با بسیاری از کارهای دینی مردم اهل بصره او را از شهر خود بیرون کردند.

کار وی به جایی رسید که حتی میان او و پدرش نزاع و جدال درگرفت و بین او ومردم نجد نیز منازعات سختی رخ داد. او پس از مرگ پدر در سال 1153 علنا به اظهار عقاید خود پرداخت. او مدتی در شهر حریمله به ترویج عقاید خود پرداخت و پس از آن در شهر عیینه مورد حمایت حاکم شهر که عثمان بن حمد بود واقع شد و سپس با امیر درعیه که محمدبن مسعود جدّ آل سعود بود بنای دوستی گذاشت، محمدبن مسعود به او عزت و نیکی را بشارت داده واو نیز به ابن مسعود غلبه و قدرت برهمه بلاد نجد را مژده داد. در اینجا ارتباط میان آن دو شکل گرفت وحمایت محمدبن مسعود از شیخ محمدبن عبدالوهاب باعث شد که وی بر عقاید وافکار غلط خود پافشاری کند، تا جایی که حتی هر کدام از مسلمانان که از عقاید اوپیروی نمی کردند، کافر محسوب می­شدند و جان و مال و ناموس آنها بی اهمیت شمرده می شد.

جنگهایی که وهابیان در نجد و خارج از آن از قبیل یمن و حجاز و اطراف سوریه وعراق به راه می­انداختند، برهمین مبنا بود. هر شهری که با جنگ و غلبه بر آن دست می­یافتند، برای آنها حلال بود.

شیخ محمد بن عبدالوهاب در سال 1206 هجری قمری درگذشت و پس از وی پیروان او به راه و روش او ادامه دادند. پس از او نیز وهابیون افراطی جنگ هایی به راه انداختند و جنایات بسیاری در کربلا به راه انداختند ، چندین هزار نفر را به قتل رساندند [3]  وعقاید و افکار خود را تثبیت نمودند.

عقاید وهابیت

وهابی ها معتقدند که انسان در صورتی مسلمان و موحد واقعی است که اموری را ترک کند، ازجمله: به هیچ یک از رسولان و اولیاء توسل نجوید، و هر کس اقدام به این کار کند را مشرک می­دانند. [4]

به همین جهت وهابیان زیارت قبر پیامبر وائمه (ع) را جایزنمی دانند و معتقدند هر کس از پیامبر طلب شفاعت کند، مانند این است که از بت ها شفاعت خواسته باشد. [5]

این در حالی است که مسأله شفاعت ضمن آیات فراوانی از قرآن مجید به اثبات رسیده است و روایات فراوانی هم در این زمینه وارد شده است.

از جمله آیات قرآن پیرامون مساله شفاعت، آیه 255 سوره بقره است که شفاعت را به اذن خدای تعالی ثابت می کند. ( مَن ذَا الًذی یَشفعُ عِندَهُ الا بِإذنِه) [6]

همچنین خدا در قرآن به گنه کاران دستور داده است که نزد پیامبر بروند واز او تقاضای استغفار و شفاعت در پیشگاه خدا کنند؛ آنجا که می فرماید: ( وَ لو انًهُم اذ ظَلَمُوا انًفُسَهُم جاوُکَ فاستَغفَرُوا اللهَ و استغفَرَ لَهُمُ الرًسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوابا رَحیما ) [7]

همچنین در ماجرای حضرت یوسف، برادران او به نزد پدر آمدند و او را دردرگاه خدا شفیع خود قرار داده وعرض کردند: ( یا ابانا استغفِر لَنا ذُنُوبَنا ....) [8] علاوه برآن خدای تعالی در قرآن به ما امر نموده و فرموده است: ( وَ ابتَغُوا الَیهِ الوَسیلَهَ) [9] یعنی به سوی خداوند وسیله برگیرید.

بنابراین راه توسل و شفاعت راهی است که خود خدای تعالی برای ما قرار داده و هیچ گاه نمی توان آن را شرک و در ردیف بت پرستی خواند.

از جمله امور دیگری که وهابیون معتقدند که مسلمانان باید آن را ترک کند تعمیر قبور و ساختن بنا روی قبر پیامبر و اولیای الهی و صالحان است، که برای نخستین بار این مسأله را ابن تیمیه و شاگردش ابی القیم عنوان نمودند و بر تحریم ساختن بنا و لزوم تخریب و ویرانی آن فتوا داده­اند. [10]

برهمین اساس سعودی ها هنگامی که در سال 1344 هجری برمکه و مدینه واطراف آن تسلط پیدا کردند، به فکر افتادند که برای تخریب مشاهد و آثار خاندان رسالت و صحابه پیامبر اقدام نمایند[11] وهمین کار را هم کردند به طوری که گنبد و بارگاه و صحن و سرای ائمه مظلوم بقیع را با خاک یکسان کردند و جز تکه سنگی بر بالای سر مطهر آن بزرگواران هیچ اثر و بنایی باقی نگذاشتند!

آنها معتقدند که پیامبر و اولیاء همه مرده اند و لذا زیارت آنها وتوسل به آنها کاری لغو و بی فایده است در حالی که خدای تعالی در قرآن کریم می فرماید:« شهدا زنده اند ونزد پروردگارشان روزی می خورند ، ( أحیاءُ عندَ ربًهِم یُرزقُونَ) [12] آیا به راستی مقام شهدا از مقام پیامبر اکرم (ص) بالاتر است؟

علاوه برآن اگر پیامبر اکرم (ص) مرده واز بین رفته است پس چرا در نماز خود به صورت خطاب مستقیم به آن حضرت سلام می دهیم و می گوئیم: « السلام علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته» ؟

وهابیون معتقدند که نباید هیچ گاه به اسم حضرت محمد (ص) سوگند یاد کرد و نباید هیچ گاه از غیر خدا درخواست نمود و نباید خدا را به مخلوق  و یا کسی حتی مثل پیامبر (ص)قسم داد.

آنها معتقدند که تشییع جنازه و سوگواری حرام است، القابی که بر عزت و احترام دلالت دارند را جایز نمی دانند، واحترام و تعظیم لفظی را نیز فقط شایسته خدا می دانند. [13]

آنها براین باورند که باید با سایر فرقه ها و مذاهب اسلامی جنگید و آنها را وادار به پذیرش آیین وهابیت نمود یا همچون کفار ذمّی باید از آنها جزیه گرفت، از این جهت همواره مسلمانان دیگر و مخصوصا شیعیان را به کفر متهم نموده و اموال ونوامیس بقیه را حلال می دانند. [14]

آنها دارای عقاید و افکاری خشک، افراطی وتعصبی هستند و خشونت فوق العاده آنان چیزی نیست که برکسی پوشیده و پنهان باشد، زیرا کشتاری که وهابیت در طول عمر خود از مسلمانان کرده وحشتناک است وهمان طور که گفته شد اساسا یکی از اعتقادات آنان اباحه دما و اموال و نوامیس است.

نمونه های بارزی از دست پرورده های وهابیت در عصر ما، گروه طالبان به رهبری« ملامحمد عمر» و گروه القاعده به رهبری و فرماندهی «اسامه بن لادن» در افغانستان و سپاه صحابه به رهبری« مولانا حق نواز جهنگوی» در هند  و پاکستان می باشند که نام ننگین و رفتارهای افراطی و زشت آنها به عنوان سیاهۀ قرن حاضر نمایان است.

اینجاست که دین خدا گریه می کند، قرآن گریه می­کند و چشمهای مؤمنین و حضرت صاحب الزمان( ارواحنا فداه) برای مظلومیت اسلام و مسلمین گریان است که دشمنان اسلام به نام اسلام و با عنوان مسلمان، چهره نورانی ودرخشان این دین مقدس را چگونه کریه و زشت نشان می دهند و با چه سرمایه گذاری عظیمی به جنگ با دین خدا برخاسته اند...

 

 

 

 

 

 



[1] - لیس الامام من جلس فی بیته وارخی ستره بل الامام کل فاطمی عالم صالح ذورای یخرج بالسیف!

[2] - بحارالانوار  جلد 28 صفحه 13.

[3] - آیین وهابیت صفحه 24-29

[4] - تاریخ ادیان جلد 3 صفحه 1429.

[5] - همان.

[6] - سوره بقره آیه 255.

[7] - سوره نساء آیه 64.

[8] - سوره یوسف آیه 97.

[9] - سوره مانده آیه 35.

[10] -آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی صفحه 146.

[11] - آیین وهابیت صفحه 38.

[12] - سوره آل عمران آیه 169.

[13] - تاریخ ادیان صفحه 1430.

[14] - همان صفحه 1431. 

خواندن 5203 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

معرفی رهبران بهائیت

  • زرین تاج قزوینی

     

    زرین تاج قزوینی (فاطمه یا ام السلمه) مشهور به طاهره قُرهالعَین یا طاهره بَرَغانی (زاده 1228 قمری برابر با 1823 میلادی در قزوین - درگذشته 1268 قمری برابر با 1850 میلادی).

     

    ادامه مطلب...
  • شوقي افندي

    شوقي افندي ملقب به شوقي رباني (1314-1377/1336ش) فرزند ارشد دختر عبدالبهاء بود که بنا به وصيت وي، در رساله اي موسوم به الواح و وصايا به جانشيني وي منصوب شده بود.

    ادامه مطلب...
  • علی محمد باب

    علی محمد باب شیرازی، موسس بابیت است. او شاگرد سید کاظم رشتی بود که با بهره گیری از افکار شیخیه، ادعای بابیت، امامت، خدایی و … کرد و در آخر توبه نامه نوشت و خود را هیچ دانست.

    ادامه مطلب...
  • سید کاظم رشتی

    سيد كاظم رشتي بن سيد قاسم بن سيدحبيب از سادات حسيني مدينه ، زبده ترين شاگرد شيخ احمد احسائي بود که پس از مرگ شيخ رهبري  شيخيه را برعهده گرفت.

    ادامه مطلب...
  • عباس افندی (عبدالبهاء)

    عباس افندي (1260-1340) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد ميرزا حسينعلي است و نزد بهائيان جانشين وي محسوب مي گردد.

    ادامه مطلب...

مبارزان با بهائیت

cache/resized/ccaca808332350bd352314a8e6bdb7dd.jpg
یکی از حوادث مهم زندگی آیت الله بروجردی تقارن سال
cache/resized/a2c88199bdee2998adc4f97d46fdb662.jpg
ملا محمد سعید بارفروشی معروف به سعید العلما یکی